درباره وبلاگ

عشق یعنی اشک توبه در قنوت خواندنش با نام غفار الذنوب عشق یعنی چشمها هم در رکوع شرمگین از نام ستار العیوب عشق یعنی سر سجود و دل سجود ذکر یا رب یا رب از عمق وجود . . . ----------------------------------- یارب ز تو دل به هرکه بستم توبه بی یاد تو هرکجا نشستم توبه صدبار شکستم و ببستم توبه زین توبه که صدبار شکستم توبه ----------------------------------- به شهرعاشقانه ی ماخوش اومدین ماسعی می کنیم بهترین مطالب رو ازخدا.ازآرامش.ازعاشقی براتون بزاریم ممنون ازخوبیتون
آخرین مطالب
نويسندگان
شهرعاشقی
هرچی دل تنگت بخواد
یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 5:32 بعد از ظهر ::  نويسنده : عاشق       

Clove

نام علمی    caryophillium  aromaticus

کلیات گیاه شناسی

 

درخت میخک بومی جزائر اندونزی و اقیانوسیه است و بعلت زیبایی خاصی که درد امروز در بیشتر نقاط دینا بعنوان درخت زینتی پرورش داده می شود . البته در مناطق سردسیر این گیاه در گلخانه و گرم خانه نگهدری می شود .در قدیم الایام میخک ادویه ای گران قیمت بوده که تنها پادشاهان و ثروتمندان مکی توانستند از آن استفاده کنند

 

میخک درختی است کوچک و مخروطی شکل که برگهای آن هیچ وقت زرد نمی شود ودر تمام طول سال سبز است . ارتفاع این درخت تا 10 متر می رسد . برگهای آن نوک تیز و بیضوی و دم برگهای آن قرمز رنگ است و به درخت زیبایی مخصوصی می دهد



ادامه مطلب ...


یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 5:28 بعد از ظهر ::  نويسنده : عاشق       

Cinnamon

نام علمی    Cinnamomum zelanicum

کلیات گیاه شناسی

 

دارچین از قدیم الایام در دنیا بکار میرفته است در مصر حتی قبل از ساختمان اهرام ثلاثه مصر برای درمان امراض مختلفه مصرف می شده است .

 

اسم دارچین Cinnamon از کلمه عربی Kinnamon مشتق شده و در کتاب مقدس به آن اشاره شده است و در مراسم مذهی یهودیان بکار می رفته است .



ادامه مطلب ...


یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 3:20 بعد از ظهر ::  نويسنده : عاشق       

 

زندگی تکرار فرداهای ماست / میرسد روزی که فردا نیستیم / آنچه می ماند فقط نقش نکوست / نقش ها می ماند ما نیستیم.

+++++++++++++++

آدمهای خوب از یاد نمیرن ، از دل نمیرن ، از ذهن نمیرن ، ولی زودتر از اینکه فکرش را بکنی از پیشت میرن!

+++++++++++++++

زندگی آرام است مثل ارامش یک خواب بلند / زندگی زیباست مثل زیبایی یک غنچه ناز / زندگی راز دل مادر من ٰ؛ زندگی پینه دست پدر است / زندگی آب روانی است روان میگذرد / آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد.

+++++++++++++++

یک اتمسفر محبت با تمام لایه های دوست داشتن تقدیم به شما که اورست معرفتی!

 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 3:18 بعد از ظهر ::  نويسنده : عاشق       

قاضی: اسم؟
برشت: شما خودتون می دونین
قاضی: می‌دونیم اما شما خودت باید بگی.
برشت: خب. من رو به خاطر برتولت برشت بودن محاکمه می‌کنین. دیگه چرا باید اسمم رو بگم؟
قاضی: با این حال باید اسمتون رو بگین. اسم؟
برشت: من که گفتم. برشت هستم.
قاضی: ازدواج کرده اید؟
برشت : بعله
قاضی: با چه کسی؟
برشت: با یک زن.
خنده حضار در دادگاه
قاضی: شما دادگاه رو مسخره می‌کنید؟
برشت: نه این طور نیست.
قاضی: پس چرا می‌گویید با یک زن ازدواج کرده‌اید؟
برشت: چون واقعا با یک زن ازدواج کرده‌ام!
قاضی: کسی را دیده‌اید با یک مرد ازدواج کند؟
برشت: بعله!
قاضی: چه کسی؟
برشت: همسر من. او با یک مرد ازدواج کرده است .
خنده حضار در دادگاه



یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 3:18 بعد از ظهر ::  نويسنده : عاشق       

در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه میکردند.
زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا میرود پسر من است .
مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی می­کرد اشاره کرد .
مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد : ... سامی وقت رفتن است .
سامی که دلش نمی آمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقیقه . باشه ؟
مرد سرش را تکان داد و قبول کرد . مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند . دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : سامی دیر میشود برویم . ولی سامی باز خواهش کرد 5 دقیقه این دفعه قول میدهم .
مرد لبخند زد و باز قبول کرد . زن رو به مرد کرد و گفت : شما آدم خونسردی هستید ولی فکر نمی کنید پسرتان با این کارها لوس بشود ؟
مرد جواب داد دو سال پیش یک راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخه سواری زیر گرفت و کشت .
من هیچ گاه برای تام وقت کافی نگذاشته بودم . و همیشه به خاطر این موضوع غصه می خورم . ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را در مورد سامی تکرار نکنم . سامی فکر می­کند که 5 دقیقه بیشتر برای بازی کردن وقت دارد ولی حقیقت آن است که من 5 دقیقه بیشتر وقت می دهم تا بازی کردن و شادی او را ببینم .
5 دقیقه ای که دیگر هرگز نمی توانم بودن در کنار تام  از دست رفته ام را تجربه کنم
 



یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 3:15 بعد از ظهر ::  نويسنده : عاشق       

تو کلاس نشسته بودیم استاد داشت چرت و پرتاشو تلاوت میکرد یهو چند تا از بچه ها یه صدای بلند و ناگهانی ایجاد کردن(بعد کاشف به عمل اومد که یه درگیری مختصر بوده) استاد یهو برگشت که چتونه کلاسو گذاشتین رو سرتون, اونا هم میگفتن استاد ما نبودیم. حالا هی از استاد اصرار از اونا انکار یهو وسط بحث یه بنده خدایی داد زد
"استاد شما خودتو کثیف نکن"

-------------------------------

دوران نوجوانی یه اخلاقی پیدا کرده بودم غذا می خوردیم تموم می شد سریع بدو بدو می رفتم دستشویی که سفره جمع نکنم D: ........ یه بار بعده شام همین کارو کردم..... اومدم دیدم اِ بابام نشسته و سفره هم سره جاشه مامانم و خواهرمم نیستن.... می پرسم کجان بابام میگه رفتن بیرون......... منم مطمئن بودم نرفتن... یه جایی قائم شدن :(.... خلاصه بیخیال سفره شدم خونه رو زیرو کردم پیداشون نکردم..... آخرسر اومدم سفره رو جمع کردم و تموم شد چایی ریخته بودم که دیدم اومدن ......... هنوزم که هنوزه نگفتن کجا بودن

-------------------------------

وای یعنی یه سوتی دادم در حد بوند اسلیگا تازه یادم اومد
سر خیابون منتظر تاکسی بودم دو ساعت الاف . یه پرشیا اومد نگه داشت گفتم گور باباش منو می رسونه فوقش یه شماره می ده می گیرم دیگه . رسیدم سر کوچه گفتم مرسی حالا با اخم . داشتم می رفتم
احساس کردم گفت : شماره تو نمی دی ؟
گفتم : من شماره مو بدم ؟ دیگه چی ؟ شما شماره تو بده می زنم تو موبم
گفت : چی می گی خانم می گم کرایتو نمی دی ؟
واییییییییییییییییییی

-------------------------------

این سوتی یکی‌ از دوستامه: یک بار که خسته و کوفته داشته از دبیرستان میرفته خونه صد متر مونده به ایستگاه اتوبوس می‌‌بینه که اتوبوس اومد تو ایستگاه ایستاد، از اون جایی‌ که اتوبوس دیر به دیر میومده و این بنده خدا هم نای منتظر موندن برای اتوبوس نداشته شروع می‌‌کنه به دویدن بلکه به اتوبوس برسه... خلاصه سعیش بی‌ نتیجه می‌‌مونه و از اتوبوس جا می‌‌مونه... یه چند دقیقه یی که تو ایستگاه منتظر اتوبوس بعدی ایستاده بوده می‌‌بینه که بقیه دارن چپ چپ نگاش می‌‌کنند، با خودش فکر می‌‌کنه که: کوفت مگه از اتوبوس جا موندن جرمه؟ که یهویی باد میاد و احساس می‌‌کنه پاهاش یخ کرد، نگاه می‌‌کنه میبینه کش شلوارش گشاد بوده شلوارش اومده پایین... بیچاره می‌‌گفت نفهمیدم چه جوری شلوارم رو کشیدم بالا و اولین ماشین رو دربست کردم و از اونجا در رفتم