درباره وبلاگ ![]() عشق یعنی اشک توبه در قنوت خواندنش با نام غفار الذنوب عشق یعنی چشمها هم در رکوع شرمگین از نام ستار العیوب عشق یعنی سر سجود و دل سجود ذکر یا رب یا رب از عمق وجود . . . ----------------------------------- یارب ز تو دل به هرکه بستم توبه بی یاد تو هرکجا نشستم توبه صدبار شکستم و ببستم توبه زین توبه که صدبار شکستم توبه ----------------------------------- به شهرعاشقانه ی ماخوش اومدین ماسعی می کنیم بهترین مطالب رو ازخدا.ازآرامش.ازعاشقی براتون بزاریم ممنون ازخوبیتون موضوعات آخرین مطالب پيوندها ازتبادل لینک باشهرعاشقی سپاسگذاریم نويسندگان |
شهرعاشقی
هرچی دل تنگت بخواد
یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 12:43 قبل از ظهر :: نويسنده : عاشق
آگاهی از ذهنیات فردی
آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که برخی از همکارانتان سبب ایجاد عصبانیت در شما می شوند؟ به نظر می رسد که طول موج آنها با شما یکی نیست. آنها به چیزهایی که می خواهند از طرق مختلف دست پیدا می کنند و گاهی شما با خود میگویید که آنها چگونه قادر به انجام چنین کاری هستند.
شخصیت و خصوصیات اخلاقی فردی نقش مهمی را در بدست آوردن اطلاعات از سایرین، پیروزی بر مشکلات، و سازماندهی زندگی بازی می کند. به عنوان مثال شاید تمامی اساتید دانشگاه دارای یکسری خصوصیات اخلاقی مخصوص به خود باشند، افرادی که قوه ی تخیل بالایی دارند، نمی توانند جزئیات مباحث را به خوبی به خاطر بسپارند، افراد خون گرم و زود جوش معمولاً برنامه ریزی دقیقی برای زندگی خود ندارند. به هر حال تیمی که تشکیل شده باشد از افرادی با خصوصیت های اخلاقی متفاوت، در کار خود خیلی موفق تر عمل خواهد کرد.
روانشناسی به نام "میر بریج" تئوری جدیدی را برای بررسی شخصیت های مختلف ارائه می دهد. در این تئوری نگاهی دو جانبه به 4 خصوصیت اخلاقی داشته که اگر ما در وجود همکاران خود ببینیم احساس می کنیم که آنها با سایرین فرق دارند.
درون گرا یا برون گرا
برخی از افراد هستند که ترجیح می دهند مشکلات خود را با دیگران در میان بگذارند، به وجود دیگران و مصاحبت با آنها محتاجند، و تمایل دارند که در محیط های باز و شلوغ کار کنند. همین سر و صداهای روزمره زندگی است که به آنها انرژی پیمودن ادامه ی راه را می دهد. برای این افراد اصلاً مهم نیست که مرکز توجه جمع باشند و یا دائماً ترتیب سخنرانی های متفاوت را بدهند. انرژی این افراد خارجی است و انسان های برونگرایی محسوب می شوند. افرادی که بیشتر در رشته ی هنرهای نمایشی و موسیقی فعالیت می کنند جزء کسانی محسوب می شوند که انرژی را به بیرون ساطع مینمایند.
از سوی دیگر افرادی نیز هستند که تمایل دارند تا بر روی موضوعات مختلف تاثیرگذار واقع شوند. این افراد به طور دقیق بر روی کلیه ی مباحث تمرکز کرده و عمیقاً در مورد مسائل مختلف فکر می کنند. یافته های آنها معمولاً خصوصی است و ترجیح می دهند ساکت باشند. آنها آنقدر که از کتاب خواندن لذت می برند، از شرکت در یک میهمانی نمی توانند لذت ببرند. در محل کار ترجیح می دهند فضای اختصاصی خودشان را داشته باشند و کار کردن در محیط باز را نمی پذیرند. این قبیل افراد درون گرا هستند. مهندسین علوم کامپیوتری، و فلاسفه در میان عمیق ترین درون گراها قرار می گیرند.
اگر هر یک از این خصوصیات به حد نهایی خود برسد، سبب می شود میان دو نفری که در دوسوی این دو قطب مختلف وجود دارند، مشکلاتی ایجاد شود. برون گرا ها احساس می کنند که درون گرا ها آنقدر ها که لازم است صحبت نمی کنند و به همین دلیل نمی توانند تشخیص دهند که چه چیزی در سر آنها می گذرد. درون گراها نیز آرزو میکنند که ای کاش برون گراها می توانستند پیش از صحبت کردن فکر کنند و تنها وقتی حرف بزنند که ایده ها را در ذهن خود بررسی کرده باشند.
لبته باید توجه داشت که همه ی افراد در شرایط مختلف، عکس العمل های متفاوتی را نیز از خود بروز می دهند و همه ما گرایش های درون گرایانه و برون گرایانه را داریم و در موقعیت های مختلف بسته به شرایط، واکنش های متفاوتی را از خود بروز می دهیم.
کلی گرا و جزئی نگر
برخی از ما به جزئیات مطالب ریز می شویم و هیچ توجهی به تصویر بزرگتری که پیش رویمان قرار دارد، نمی کنیم.
گروه دیگری از افراد هستند که دورنمای خوبی از مسائل مختلف دارند، اما از تمرکز کردن بر روی جزئیات فراری هستند. میر بریج گروه اول را "حسگر" و دوم را "یافتگر" نامگذاری می نمایند. افراد حسگر را می توان بیشتر در میان کسانی که در کارهای عملی تبحر دارند پیدا کرد، مانند مهندسان، دانشمندان و افرادی که به کارهای هنری اشتغال دارند. پای این قبیل افراد به طور کامل بر روی زمین قرار دارد. آنها در زمان حال زندگی می کنند. آنها کارهایشان را یکی پس از دیگری و با رعایت ترتیب انجام میدهند و ترجیح می دهند که تغییرات را به صورت پله ای بپیمایند. از سوی دیگر شهودگرایان یا همان یافتگراها از تصور و تخیل بالایی برخوردار هستند. آنها اطلاعات را از منابع مختلفی بدست می آورند و برای آینده اهمیت زیادی قائل هستند. آنها بر خلاف حسگرها دوست دارند که همواره تغییرات کلی در زندگی خود ایجاد کنند.
به طور طبیعی شهودگراها معتقدند که حسگراها کمبود خلاقیت و قوه ی تخیل دارند و حسگراها نیز تصور می کنند که شهودگرایان در ابرها سیر می کنند.
نویسندگان، روزنامه نگاران، و روانشناسان به طور طبیعی در رده ی شهودگرایان قرار می گیرند.
تحلیلگرا یا راه گشا
دانشمندان و ریاضی دانان معمولاً با اسنباط و استنتاج مشکلات، به راه حل می سرند. نقطه ای را به عنوان مرکز شروع فعالیت خود قرار داده و به صورت منطقی به دنبال یافتن راه حل صحیح بر می آیند. اگر از استدلال و برهان مناسب استفاده کنند، به پاسخ صحیح نیز دست پیدا خواهند کرد، اما آیا مردم این امر را قبول می کنند؟ "متفکران" که به این طریق عمل می کنند، ابتدا راه منطقی را طی می کنند و زمانیکه به راه حل دست پیدا کردند، آنرا به دیگران می فروشند. بیشتر دانشمندان و مهندسان به شدت تحلیلگرا هستند.
اما متد "حسی" بدین شرح است که ابتدا در نظر گرفته می شود که مردم به دنبال چه راه حلی هستند، سپس به دنبال یافتن آن راه حل می روند . افرادی که به این شیوه عمل می کنند مشکلات را به گونه ای حل می کنند که گویی خودشان نیز بخشی از آن هستند. این امر در حالی است که تحلیلگرایان حتی الامکان خودشان را منفصل از راه حلی که بدست می آورند می دانند. یکی عینی است و دیگری انتزاعی. تحلیلگرایان تصور می کنند که کسانیکه مشکلات را از طریق راه حل های انتزاعی حل می کنند، افراد غیر منطقی هستند. روحانیون و مشاوران اجتماعی عموماً در زمره ی مشکل گشاهای "حسی" قرار می گیرند. آنها بر این باورند که تحلیلگرایان افراد سردی هستند و قدرت حس کردن ندارند.
سازماندهی زندگی فردی
آیا فراتر از زمان مسائل را سازماندهی کرده و برنامه ریزی می کنید و در مورد آنها فکر می کنید؟ برخی از افراد هستند که همیشه دوست دارند زندگی شان تحت کنترل باشد. آنها لیستی از کارهایی که باید انجام دهند را تهیه کرده و خاطرات خود را یادداشت می کنند. برای تعطیلات از قبل برنامه ریزی می کنند و برای روز، ماه و سال خود نیز برنامه ریزی می نمایند. میر بریج این افراد با نام "اندیشمند" معرفی می کند. میز کار آنها همیشه تمیز و مرتب است و به راحتی می توانید هر چیزی را در جای خودش پیدا کنید، چه در محیط کار و چه در خانه؛ اما در این میان گروه دیگری نیز وجود دارند که میر آنها را با نام "دریافتی" معرفی می کند. این افراد احساس می کنند که اگر برای یک ماه آینده ی خود برنامه ریزی کنند، دست و پایشان بسته می شود. آنها دوست دارند که خودشان را در جریان زندگی قرار دهند، ساعت های انعطاف پذیر کاری را تجربه کنند، موقعیت های جدید زندگی را در آغوش بگیرند، و همواره آماده ی رویارویی با تجربیات جدید در زندگی هستند.
اما از سوی دیگر برخی از افراد نیز هستند که کنترل گرا هستند. آنها می خواهند کارشان را پیش از وقت تفریح انجام داده باشند اما گروه دیگر در هر زمان آماده تفریح هستند. اگر کارفرمای شما در این خصوصیت عکس شما باشد، آنوقت رابطه شما جالب و دیدنی خواهد بود.
روابط
اگر شما خودتان را با مواردی که ذکر شد مقایسه کنید، ممکن است برخی بگویند: "مثل من" و برخی دیگر تصور کنند که خصوصیات اخلاقی شان تا حدی با آنچه در این مقاله به آن اشاره شد فرق می کند. به هر حال همه افراد در درون خود خصوصیات اخلاقی متفاوتی را دارند و هر کس که درک بهتری از خود داشته باشد خیلی راحت تر می تواند متوجه نقاط قوت وضعف خود شود. زمانیکه شما ارتباطتان را با همکاران و دوستانتان در نظر می گیرید و به ناراحتی ها و مشکلاتی که ممکن است به وجود آیند فکر می کنید، گاهی اوقات توضیحاتی که در این مقاله در اختیارتان قرار دادیم می تواند کمک شایان ذکری به شما کند و به این ترتیب بتوانید روابط خود را بهبود بخشید. روانشناسی - روش های موفقیت - تاثیر شخصیت بر حیطه شغلی یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 12:42 قبل از ظهر :: نويسنده : عاشق
آیا هنوز هم افکار و ایده های نو و اصیل در دنیا وجود دارد؟"
"به خاطر فکر جدیدم محکوم شدم، حالا دیگر چه کار می توانم بکنم؟"
"آنقدر شکست خورده ام، که برای حل این مشکل هیچ فکری به ذهنم نمی رسد!"
این جمله ها، انعکاس افکار فردی است که دست از خلاقیت شسته است! متاسفانه این روزها افکار بسیاری از مردم اینچنین شده است. این افراد نمی دانند که خلاقیت میتواند وسیله ی سودمندی برای ایجاد تغییر و بهبودی در همه ی عرصه های زندگی باشد.
در موقعیتی که مشکلی وجود داشته و نیاز به راه حل داریم، به طرق مختلف می توان عمل کرد. برای حل یک مشکل، فقط یک راه وجود ندارد. خلاق بودن افقی تازه به روی شما باز می کند و فواید بسیاری برای شما دارد. البته گهگاه از خلاقیت با عنوان رفتار لجوجانه و خودسرانه تعبیر می شود. بعضی مردم تصور می کنند پافشاری بر یک راه متفاوت برای انجام کارها، نشانه کله شقی و لجاجت است.
هیچوقت جلوی ایده های خوب و جدید خود را نگیرید. هر کسی می تواند به روش خود با مسائل برخورد کند. هر نوع تفسیر و تعبیر از مسائل در کار نوعی خلاقیت است. فردی که خلاقانه فکر میکند، معمولاً برای حل مشکلات، راه حل های مختلفی در دست دارد.
مثلاً، ماشین شما در یک جاده متروک به خاطر سوراخ شدن لوله لاستیکی سیستم خنک کننده، گیر کرده است. چه احساسی به شما دست می دهد؟ حتماً با خود میگویید که چرا باید در چنین جای دورافتاده ای این اتفاق برای شما بیفتد.
اما اگر کمی خلاقانه فکر کنید، خواهید دید که یک آدامس می تواند مشکل شما را برطرف کند. شما میتوانید آدامس را کمی جویده و آن را در قسمت سوراخ لوله بچسبانید. و برای محکم ماندن آدامس در ان قسمت می توانید آن را با تکه ای پارچه ببندید. با این حرکت خلاقانه شما قادر خواهید بود کیلومترها راه را بدون نیاز به بازدید مکانیک بپیمایید.
خلاقیت، فرایند آموزشی بی پایان است. از این آموزش ها می توانید در موقعیت های واقعی زندگی استفاده کنید.
برای خلاقانه فکر کردن باید ذهنتان را کمی فعال کنید. باید از غالب تفکرات و ایده های کهنه و تکراری بیرون بیایید. و تا زمانی که ایده های خلاقانه تان را به مرحله ی عمل نرسانده اید، نمی توانید از آنها مطمئن باشید. پس اگر خطر جدی نداشته باشند، امتحان کردنشان خالی از لطف نیست.
ابداعات و اختراعات محصول ذهن های خلاق است. علم، در همه ی عرصه ها، سرشار از اختراعات و ابداعات مختلف و رنگارنگ است. مطمئناً بدون خلاقیت، علم مزرعه ای خالی و بایر بود.
شایان ذکر است که اکثر سازش ها و اقتباسات برای ارتقاء شرایط فعلی است. با تحلیل صادقانه خلاقیت، هدف نهایی باید بر نفع همگانی و صلح جهانی پایه گذاری شود. این اصلی ترین هدف است.
اریک فرام این مسئله را خیلی خوب بیان کرده است: "خلاقیت یعنی: متحیر شویم، تمرکز کنیم، تعارضات را بپذیریم، هر روز به دنیا بیاییم، خود را بیشتر از پیش بفهمیم!" روانشناسی - روش های موفقیت - تاثیر خلاقیت در زندگی یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 12:41 قبل از ظهر :: نويسنده : عاشق
چند بار برایتان اتفاق افتاده که حرفی بزنید و بعد متوجه شده باشید که فرد یا افراد مقابل به درستی متوجه منظور شما نشده اند و مخالف میلتان عمل کرده اند؟
تا کنون برایتان اتفاق افتاده که در یک کنفرانس و یا انجمن سخنرانی کرده باشید، اما پس از اتمام مراسم آرزو کنید که ای کاش ارائه بهتری از خود به نمایش گذاشته بودید و مفهوم را به شیوه بهتری بیان می نمودید؟
در این مقاله قصد نداریم به شما آموزش دهیم که چگونه می توانید در حین یک مکالمه خونسردی خودتان را حفظ کرده و عصبانی نشوید، البته این مسئله به نوبه خود یک امر مهم در ارتباط با دیگران محسوب می شود! اما می خواهیم در این مقاله به شما آموزش دهیم که در حین صحبت کردن چگونه می توانید تاثیر بیشتری بر روی اطرافیان خود بگذارید و آنها را بهتر متوجه منظور خود کنید.
چقدر احتمال دارد که پیش از صحبت کردن چند لحظه صبر کرده و فکر کنید؟ بیشتر ما در لحظه ای که شروع به صحبت کردن می کنیم فقط به چیزی که میخواهیم به آن برسیم فکر می کنیم و بعد هم دهانمان را باز می کنیم و حرف می زنیم. اگر احساس میکنید که جزء این افراد هستید، باید بدانید که در گروه اکثریت قرار دارید؛ اما در عین حال باید توجه داشته باشید که اگر حتی برای چند لحظه به سایر عوامل دخیل در مکالمات روزمره خود دقت کنید، به تاثیر گذاری بیشتری در افراد مقابل خواهید رسید.
امری که می تواند به شما کمک کند تا تاثیر خود را بهبود بخشیده و ناکامی را تا میزان زیادی کاهش دهید، این است که بدانید: "مصداق ارتباط، پاسخی است که از طرف مقابل دریافت می کنید."
ارقام متداول نشان دهنده این امر هستند که وقتی ارتباط رودررویی با طرف مقابل داریم، تنها 70% از کل پیام ما با لغات و زبان کلامی به شخص مقابل منتقل می شوند و ما بقی تاثیر از روی حرکات بدن و تن صدای شما انتقال می یابند. هر چند لغات به نوبه خود سهم کوچکی را به خود اختصاص داده اند، و باید با سایر المان ها همخوانی داشته باشند تا بتوانند معنای واقعی را به طرف مقابل انتقال دهند، اما به هر حال یکی از موارد ضروری در ارتباطات به شمار می روند.
واقعاً عجیب است؛ چرا که ما آموزش های کافی برای نحوه صحیح برقراری ارتباط را نمی بینیم و اصلاً متوجه نیستیم که تنها صحبت کردن مهم نیست و گوش دادن نیز یکی از فاکتورهای ضروری در مکالمات محسوب می شود. در دنیای بزرگسالان اکثر راههای برقراری ارتباط به ارتباط لفظی ختم می شود. کمی به گذشته و دوران تحصیل خود فکر کنید، ببینید که چقدر وقت صرف یادگیری خواندن و نوشتن کرده اید؟ هر چند در حال حاضر میزان باسوادی در کل جهان پیشرفت چشمگیری داشته، اما باید توجه داشت که در طول این دوران هیچ گونه آموزش خاصی در مورد نحوه برقراری ارتباط صحیح، به دانش آموزان داده نمی شود.
زمانیکه ارتباط رودرویی را با دیگران داریم برای اینکه بتوانیم بالاترین تاثیر را برر وی آنها بگذاریم -چه مخاطب ما یک فرد باشد چه اشخاص زیادی باشند- بهتر است کمی صبر کنیم و به چند مسئله جزئی دقت کنیم. اولین چیزی که باید پیش از هر چیز به آن توجه کنید این است که ببینید مخاطبتان چه کسی است.
زمانیکه ما پیام های ارتباطی را "دریافت" می کنیم، این ارتباط از "فیلتر"های مختلفی می گذرد تا به ما برسد. این فیلتر ها می توانند شامل موارد زیر باشند:
حالت روحی فردی ما و احساساتی که داریم نظر ما نسبت به فرستنده پیام ارتباطات قبلی با فرد مورد نظر اینکه پیام چه اثری می تواند برای ما در بر داشته باشد میزان درک فردی ما از لغاتی که می توانند مورد استفاده قرار بگیرند نحوه تجزیه تحلیل لغات توسط ما "برنامه" باطنی ما
به عنوان یک فرستنده پیام، تا کنون چقدر وقت گذاشتیم تا به این موارد فکر کنیم؟ چند لحظه به خودتان وقت بدهید، در مورد مخاطبین خود فکر کنید، اگر بتوانید با مخاطبین خود ارتباط برقرار کنید، آنها خوشان به شما کمک می کنند تا بتوانید منظور تان را واضح تر برایشان تشریح کنید. همه افراد برای بیان یک مطلب شیوه های متفاوتی را انتخاب می کنند و همه سعی بر این دارند تا میزان تاثیرگذاری خود را افزایش دهند. شاید شما در مورد ضرب المثل قدیمی "خودتان را جای آنها بگذارید" چیزهایی شنیده باشید. افرادی که در برقراری ارتباط با دیگران موفق هستند، این کار را انجام می دهند حال چه به صورت آگاهانه چه به طور ناخودآگاه. اگر شما مواضع فرد مقابل را در نظر گرفته و دنیا را از چشم های او مشاهده کنید، دید بازتری پیدا کرده و راحت تر می توانید پیام خود را به او انتقال دهید. این امر شما را قادر می سازد تا راههای متعددی برای بیان مطلبی که در ذهن دارید پیدا کنید.
همچنان که زندگی می گذرد و ما به عرصه های جدید آن قدم می گذاریم، نوعی تکنیک فردی برای برقراری ارتباط با دیگران بر می گزینیم. کلید طلایی تاثیر گذاری بیشتر این است که انعطاف پذیری خود را افزاش دهید تا قادر شوید پیام خود را آنچنان که مناسب حال مخاطب است به او انتقال دهید.
چند لحظه وقت بگذارید و بر روی حق انتخاب هایی که دارید تمرکز کنید. به عنوان مثال فرض کنید که می خواهید یک اقامتگاه تفریحی را تشریح کنید.
آسمان آبی دریای آرام و دلپذیر که اشعه های نور خورشید بر روی آن طنین انداخته اند. شن های سفید ساحل، رستوران کوچک ساحلی که مردم در حالیکه افتاب سوخته شده اند، اطراف آن نشسته اند و همچنان که با هم صحبت می کنند، لبخند بر روی لبانشان نقش بسته. منظره جزیره از کلبه ها و ساختمان های سفیدی تشکیل شده و از بالای تپه برگ های سبز زیتون قابل مشاهده است.
شاید شما بتوانید گرمای خورشید و شن های ساحل را احساس کنید. زمانیکه پایتان را بر روی شن های ساحل می گذارید، آب به شما خوش آمد می گوید، وقتی هم که از آب بیرون می آیید و به سمت رستوران می روید، اندیشه صرف یک لیوان نوشیدنی خنک به شما آرامش می دهد. بوی انواع کباب هایی که در فضای باز درست میشود، شما را گرسنه کرده و دلتان می خواهد چیزی بخورید.
یا، سکوت ساحل که با رفت و آمد گاه و بی گاه جت اسکی در هم می شکند! زمانیکه به سمت رستوران می روید، صدای صحبت کردن افراد مختلف با لهجه های متفاوت را می شنوید. همچنان که به موزیک گوش می دهید، می توانید به صحبت کردن با دیگران نیز فکر کنید و برای شام برنامه ریزی کنید. پرنده ها صبح ها و بعد از ظهرها آواز می خوانند.
همه این موارد در حال توصیف همان محل و همان تعطیلات هستند. کدام یک از آنها برای شما جذاب تر است؟
یکی از فاکتورهای اساسی در برقراری ارتباط، نحوه ارائه "لغات" مختلف و چیدن آنها در کنار یکدیگر است.
نمی توانیم بگوییم که کدام یک از موارد بالا به طور قطع "بهتر" از سایرین است. حقیقت اینجاست که در مقوله برقراری ارتباط، افراد مختلف را می توان در این گروه ها دسته بندی کرد: "بصری" ، "احساسی" و "شنیداری." به هر حال همه افراد توانایی استفاده از هر سه مورد را دارند، اما همیشه یکی از موارد بر سایرین برتری دارد و از یکی از موارد دیگر به عنوان عامل پشتیبان استفاده می شود. بنابراین زمانیکه اتفاقات مختلف را مرور می کنیم، از یکی از مواردی که برایمان طبیعی تر است استفاده میکنیم. کسی که معمولاً از کانال ارتباط بصری خود استفاده می کند، ما برای به تصویر کشیدن یک مکان رویایی برای سپری کردن تعطیلات، باید از زبانی استفاده کنیم که اشکال و صحنه ها را درذهن او به تصویر بکشد و آنها را قادر کند که محل مورد نظر را در ذهن خود مجسم کنند. به هر حال با هر کسی که می خواهید صحبت کنید باید با زبان خودش با او حرف بزنید. شما فکر می کنید که خودتان به کدام یک از این گروهها تعلق دارید؟
زمانیکه ما قصد صحبت کردن با دیگران را داریم - چه با تیم کاری خود در محل کار چه یک دوست - باید به این امر توجه داشته باشیم که کلیه افراد از فروشنده گرفته تا خریدار، شیوه خاصی برای تجزیه تحلیل اطلاعات دارند. شما زمانیکه می خواهید با آنها به درستی ارتباط برقرار کنید، باید حتماً به شیوه خودشان سر صحبت را باز کنید. به هین دلیل هم هست که در آغاز این گفتار اشاره داشتیم که باید میزان انعطاف پذیری خود را افزایش دهید.
زمانیکه می گوییم "قبل از حرف زدن فکر کنید" شما را به انجام چند ترفند مفید ترغیب می کنیم. در اولین مرحله به مخاطب یا مخاطبین خود فکر کنید. در مورد آنها چه میدانید؟ واکنش آنها نسبت به حرف های شما چیست؟ چقدر از حرف های شما را می توانند درک کنند؟ زمانیکه برای بررسی یک چنین مطالبی وقت بگذارید، می توایند منظور خود را به درستی به دیگران منتقل کنید.
مرحله بعدی این است که در مورد مخاطب خود فکر کرده و ببیند به کدام یک از گروهای بصری، احساسی و شنیداری بستگی دارند. البته انجام این کار زمانیکه طرف مقابل شما تنها یک نفر باشد، ساده تر است . زمانیکه در مقابل گروهی از افراد قرار می گیرید، باید طوری حرف بزنید که با گفته های خود هر سه گروه را تحت پوشش قرار دهید، البته اکثر افرا بصری و شنیداری هستند.
برای اینکه میزان آگاهی خود را از دیگران افزایش دهید، می توایند به دنبال چند "شاخص" اصلی باشید. شاید پاسخ کلی را به شما ندهند، اما می توانند شما را در مسیر مناسب هدایت کنند.
افراد "بصری" معمولاً در حرف های خود از لغات تصویری استفاده می کنند. دایره لغات آنها از رنگ ها، تصاویر و صحنه ها تشکیل شده است. آنها با حرف های خود مناظر و صحنه ها را نقاشی می کنند. آنها همچنین خیلی تندتر صحبت می کنند، سرزنده تر هستند، و حرکات بیانگر بدنی شان بیشتر است و از دستان خود برای تقویت تصاویر استفاده می کنند. حرکات دست آنها از بالای سینه به سمت خارج بیشتر است.
افراد احساسی از حرف های احساسی استفاده می کنند. آنها در این مورد که چه احساسی دارند، صحبت می کنند؛ نیاز دارند که چیزی را در دست بگیرند، احساس آنها در مورد چیزهای ملموس بیشتر است مثلاً یک شیء چقدر نرم یا زبر است، و به طور کلی بیشتر در مورد احساست خود نسبت به چیزهای مختلف صحبت می کنند. آنها کمی آرامتر صحبت می کنند، برای فکر کردن چند لحظه صبر می کنند و به احساسات خود بیش از هر چیز اهمیت می دهند. آنها حرکات بیانگر بدنی زیادی از خود بروز نمی دهند و حرکات دست هایشان بیشتر به سمت داخل است. ممکن است خودشان را با دست هایشان بگیرند و یا چیزی را در دستشان بگیرند.
شنیداری ها از صحبت کردن در مورد مسائل مختلف لذت می برند! آنها معمولاً سؤال های زیادی می پرسند و میخواهند در مورد موضوعات مختلف با هم بحث کنند. آنها خیلی ریز بین هستند و درکشان کمی مشکل است. آنها گوش هایشان در همه حال تیز است، حرکات بیانگر بدنی شان ریتمیک بوده و بیشتر به دهان، سر و گوش ها توجه دارند.
شاید تا کنون به این نتیجه رسیده باشید که پیش از صحبت کردن باید موارد بسیار زیادی را در نظر بگیرید، اما اگر دقت کنید متوجه خواهید شد که مدت زمان زیادی را در زندگی خود صرف صحبت کردن می کنید و این کار ارزشش را دارد که مهارت های گفتاری خود را ارتقا بخشید. اگر توانایی انجام یک چنین کاری را نداشته باشید، آنوقت مجبور می شوید که همیشه دیگران را محکوم به درک نکردن منظور خود کنید. به هر حال همیشه تقصیر با طرف قمبال نیست. به عنوان فرستنده یک پیام باید مطمئن باشیم که آنرا به درستی به گیرنده انتقا داده ایم. نه تنها باید سطح آنها را در نظر بگیریم و واکنش احتمالی شان را پیش بینی کنیم، بلکه باید به قول معروف طول موجمان را نیز با آنها هماهنگ کنیم. باید همیشه به یادمان باشد ممکن است با فردی که برای او پیغام می فرستیم تنظیم نشده باشیم. با فکر کردن در مورد اولویت های خود می توانیم بفهمیم که کدام شیوه پردازش را محاسبه نکرده ایم. از اینجا به بعد می توانیم بر روی افزایش قابلیت انعطاف پذیری برای استفاده از زبان مناسب برای پوشش ذهنی دیگران استفاده کنیم.
توجه – "مصداق ارتباط، پاسخی است که از طرف مقابل دریافت می کنید" روانشناسی - روش های موفقیت - پیش از صحبت کردن فکر کنید یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 12:41 قبل از ظهر :: نويسنده : عاشق
آیا خوش میگذرانید؟ آیا کارتان را دوست دارید؟ می توانید هر روز صبح زود از خواب بیدار شده و سر کار بروید؟
حرف هایی که در مورد کار سر زبان مردم است، مانع پیشرفت شما می شود. "سر کار قرار نیست به آدم خوش بگذرد." "باید شوخی و خنده را کنار بگذارید و کمی جدی تر شوید."
و بزرگترین این عقاید: "اگر آدم جدی باشم، مردم تصور خواهند کرد که شخص مهمی هستم." اما جدی بودن باعث مشکلات بسیاری است: استرس، اضطراب، نگرانی، دردهای احساسی، سختی کشیدن و شکست.
حل مشکلات با جدی تر شدن مثل تعمیر یک کامپیوتر با چکش است. هرچه بیشتر تلاش کنید، مشکلتان بدتر خواهد شد.
"وقتی زندگی جدی می شود، فرد مبدل به علتی کوچک تر و معلولی بزرگتر خواهد شد. اگر زندگی واقعاً جدی شود، ارزش او تقریباً به صفر می رسد. راندن اتومبیل آنقدر جدی خواهد شد تا جاییکه ممکن است فرد باعث داغان شدن آن شود. کار کردن آنقدر جدی خواهد شد، که احتمالاً شکست خواهد خورد. بین جنون و جدیت رابطه ای مستقیم برقرار است. فقط زمانی فرد در زندگی پیشرفت می کند که جدیت را سرلوحه ی کار خود قرار نمیدهد و به جای آن سختکوشی را پیشه ی راه خود می کند. ضرب المثل قدیمی واقعاً سنجیده بوده که می گفت، خنده بر هر درد بی درمان دواست."
12 راه برای اینکه دیگر جدی نباشیم اگر با دیدگاهی غیر جدی به زندگی نگاه کنیم، خواهیم توانست مشکلات را با انرژی و توان بیشتری پشت سر بگذاریم و برخورد راحت تری با آنها داشته باشیم. اگر جدی نباشیم، مشکلات برایمان آسان تر خواهند شد، افراد حس همکاری بیشتری خواهند داشت احساس آسودگی و آرامش خواهند کرد. عمرتان نیز طولانی تر و موفق تر خواهد بود.
اگر فردی بسیار جدی هستید، می توانید برای ترک این خصوصیت از تکنیک های زیر استفاده کنید.
1. عمداً از کاه، کوه بسازید. هر مشکل کوچکی را به مسئله بزرگی تبدیل کنید. "اگر این اوراق اینگونه روی هم قرار میگرفتند بهتر بود! نه اونجوری! اینجوری!
2. از خودتان بپرسید، "آیا جدی شدن در مورد این مشکل واقعاً به حل آن کمک میکند؟"
3. روی نکات مثبت هر چیز تمرکز کنید. آنقدر این سوالات را با خود تکرار کنید تا احساس آسودگی بیشتری کنید، "چه چیز درمورد این موضوع صحیح است؟" "چه چیز دیگری صحیح است؟" "دیگر چه چیز؟"
4. به یک تغییر کلی و اساسی فکر کنید. چرا دوباره تحصیل را از سر نگیرید؟ چرا برای زندگی به هندوستان نروید؟ چرا کار جدیدی را شروع نکنید، یا چند سال از کار کناره نگیرید؟
5. از خودتان سوال کنید، "وقتی من در بستر مرگ هستم، آیا خوشحال خواهم بود که اینقدر درموردش جدی فکر می کردم؟"
6. یک بازی دشوار و پیچیده بهتر از اصلاً بازی نکردن است. پس فکر کنید که از همه جوانب شکست خورده اید. مثلاً: شما در مورد یک مشکل خانوادگی بسیار جدی هستید، از خودتان بپرسید، "اگر من اصلاً هیچ خانواده ای نداشتم چه؟" درمورد سرمایه گذاری خود جدی فکر می کنید. از خودتان بپرسید، "اگر هیچ پولی برای سرمایه گذاری نداشتم چه؟"
7. اندازه ی مشکلتان باید با اندازه ی بازیتان جور باشد. پس بازی بزرگتری انتخاب کنید. برای مثال، اگر از اینکه سنجاق های ورق در کشوی اشتباهی قرار گرفته اند عصبانی می شوید، بازیتان خیلی کوچک است. مسولیت هایتان را دوبرابر کنید. اهداف بزرگتری برای خود پیش گیرید. بزرگتر و بزرگتر فکر کنید.
8. دست از حل مشکلی که شما را جدی و مشغول کرده است بردارید. بعضی از مشکل ها اگر آنها را به حال خود رها کنید، به خودی خود رفع خواهند شد. مشکل شما نیز ممکن است یکی از این مشکلات باشد.
9. کار خود را با سایر کارها مقایسه کنید. تصور کنید که یک مامور مخفی یا چاه باز کن بودید.
10. سعی کنید کاری بکنید که همه ی اطرافیانتان شاد و سرحال شوند. شما هم خیلی زود بانشاط تر خواهید شد.
11. به راه حل های عجیب فکر کنید. احمقانه ترین راه برای حل مشکلتان چیست؟ کدام راه حل اگر اثر کند باعث خنده ی شما خواهد شد؟
12. یک لحظه کند ذهن شوید و ابلهانه رفتار کنید. موهایتان را پایین بیندازید. فقط یک لحظه سعی کنید انقدر جدی و مهم جلوه نکنید. روانشناسی - روش های موفقیت - تاثیر جدیت بیش از حد بروی موفقیت یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 12:40 قبل از ظهر :: نويسنده : عاشق
"یک راه حاضر آماده برای از دست دادن دوستانتان، پول قرض دادن به آنها است. راه حاضر آماده ی دیگر پول قرض ندادن به اوست. "— جرج جین ناتان
کاملاً مشخص است که پول و دوستان را نمی توان با هم داشت. نمی دانم چقدر در دوستیتان صمیمی هستید، اما وقتی صحبت پول می رسد، دوستی ها همیشه کنار رفته و نفس انسان ها جلو می آید. زمانی که در مورد پول یا مسائل مالی صحبت می کنید، هیچگاه خوب تمام نمی شود.
صدها بار در زندگی با این مسئله روبه رو شده ام. دو مرد محترم و دو دوست صمیمی چطور از برادران خونی به دشمنان خونی تبدیل می شوند. چرا؟ چون یکی از آنها پولی داشته است که متعلق به دیگری بوده است، حال ممکن است این پول قرض یا سود یک معامله بوده باشد. حتی اگر سالیان سال هم با هم دوست بوده باشید، اگر یکی از طرفین احساس کند که معامله ی بدی با او می شود، این دوستی به کلی فراموش و نابود خواهد شد.
در اینجا به دو اتفاق که می تواند یک دوستی را بر هم زند اشاره می کنیم.
اتفاق اول: شما به دوستتان پول قرض می دهید بله، سریعترین راه برای از دست دادن یک دوست این است که به او پول قرض بدهید. مردم به ندرت روی حرفشان می ایستند و به حرفشان عمل می کنند. من به طبیعت و سرشت برخی انسان ایمان ندارم و به همین دلیل بر طبق همین باور زندگی می کنم. حتی در بین انسانهای عاقل و دانا نیز به ندرت به کسی اعتماد می کنم.
به همین دلیل من یاد گرفته ام که قرض دادن پول به یک دوست یکی از دو نتیجه ی زیر را در بر خواهد داشت:
نتیجه ی 1: متوجه خواهید شد که آن پول را به او هدیه داده اید نه قرض، چون نمی بینید که قصد برگرداندن این قرض را داشته باشد و شما هم قصد ندارید که به زور آن پول را پس بگیرید.
نتیجه ی 2: شما پولتان را از آن دوست پس می گیرید و آن دوست را از دست می دهید چون در گیر و دار دعواها و مشاجره ها سر پس گرفتن پول ممکن است توهین های زیادی هم به او کرده باشید. در این حالت شما پولتان را به دست آورده اید اما دوستی را از دست داده اید که حتی نمی داند چرا شما از دستش ناراحت هستید. از طرف دیگر این همان دوستی است که قول و قرارهای خود را فراموش کرده است، حالا بگویید ارزش واقعی این دوست چقدر است؟
جواب منفی بدهید. اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که نمی توانید این خصوصیت دلرحمی را از خود دور کرده و عادت کرده اید به همه ی آدم ها کمک کنید، در اینجا چند توصیه برایتان داریم:
هر میزان پولی که قرض می دهید را به منزله ی پولی که از دست می دهید بدانید. آن را به حساب سادگی خودتان بگذارید. به خاطر همین بیش از اندازه به کسی پول قرض ندهید. وثیقه بگیرید. ممکن است در ابتدا از این کار سر باز زند، اما شما هم بدون دریافت وثیقه هیچ پولی کف دست او نگذارید. چیزی با ارزشی بیش از پولی که قرض داده اید از او طلب کنید چون در غیر این صورت ممکن است پولتان را پس ندهد. از همان روز اول برنامه ای برای پس دادن پول تنظیم کنید. آن را روی صفحه ای کاغذ نوشته و آن فرد را مجبور کنید هر ماه طبق آن برنامه پول را به شما پس بدهد. تا زمانی که همه ی پول خود را پس نگرفته اید، پول بیشتری به او قرض ندهید.
اتفاق دوم: با دوستتان کاری را شروع می کنید با بهترین دوستتان وارد کاری می شوید. در ابتدا همه چیز خوب پیش می رود. ممکن است در آن کار موفق شوید یا اینکه شکست بخورید. در هر دو حالت مشکلات آغاز خواهد شد. هر کدام از شما ممکن است این پیروزی را نتیجه ی اعمال خودتان بدانید و شکست را تقصیر دیگری بیندازید. در این دو حالت یا پول وارد جیبتان می شود یا پولتان را از دست می دهید. اینجاست که بیشتر فکر حساب بانکیتان هستید تا دوستیتان.
حتی ممکن است مشکلاتی که وقتی در کار موفق می شوید ایجاد می شود بسیار بیشتر از زمانی باشد که شکست می خورید. چون آنجاست که دعواها و مشاجرات سر پول شروع می شود و هر کدام طلب پول بیشتری می کنند. وقتی پول وسط باشد، هر کسی خود را به هر زحمتی می اندازد تا به آن برسد، حتی ممکن است خیلی چیزها را سر راه خود نابود کند، مثل دوستی هایش.
وقتی در آن کار شکست می خورید هم که وضعیت کاملاً مشخص است. اینجا هر کسی تقصیر را گردن آن دیگری می اندازد و پول از دست رفته ی خود را از او طلب می کند.
اینجا هم توصیه هایی برای شما داریم:
از همان روز اول بدانید که دوستی خود را از دست خواهید داد. به هر نحوی چیزی اتفاق خواهد افتاد که مشکلاتی برای دوستیتان پیش خواهد آمد. ممکن است حتی زنها و دوست دخترهایتان باعث و بانی این مشکلات شوند. دو دوست داشتم که برای سالیان متمادی با هم کار می کردند. همه چیز به خوبی پیش می رفت تا زمانی که هر دو ازدواج کردند. این دو زن از یکدیگر متنفر بودند و شروع کردند در گوش شوهرهایشان زمزمه کردن تا اینکه کار موفق این دو دوست کاملاً برهم خورد. همه چیز را باید قبل از شروع کار امضا کنید. چون هر آن ممکن است افراد زیر قول خود بزنند. وقتی هنوز کار را به طور رسمی آغاز نکرده اید، همه هر چیزی را امضا خواهند کرد. اما وقتی که در آن کار کمی پول در آمد، همه فقط فکر منافع خود خواهند بود. فرضیه سازی نکنید. همیشه مشخص کنید که چه کسی چه کاری انجام دهد و هر کس چه مسئولیتی دارد. اگر کسی که می خواهید با او کار را آغاز کنید دوستتان است اما بسیار با سیاست و دانا است، اصلا و ابدا فکر جلو زدن از او به مخیله تان خطور نکند. سعی کنید فقط کار خودتان را انجام دهید و با سایر مسائل کاری نداشته باشید. به نفعتان است.
مثل یک مرد بگویید "نه" !
دوستی می خواهد که به او پول قرض بدهید یا با او کاری را شروع کنید. به او بگویید "من تو را بیش از اینکه این کار را بکنم دوست دارم." او به شما خواهد خندید، شما هم همینطور. او را به یک نوشیدنی دعوت کرده و صحبت را عوض کنید. و امیدوار باشید که او این فکر را فراموش کند. روانشناسی - روش های موفقیت - پول و دوستی را با هم نیامیزید یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 12:39 قبل از ظهر :: نويسنده : عاشق
اگر خانم ها از نفوذ خود با خبر بودند وجودشان سرشار از فخر و مباهات می شد و اگر مردها هم متوجه می شدند که خانم ها تا چه حد میتوانند تاثیر گذار واقع شوند، آنگاه بدون شک شگفت زده می شدند.
همه ما در طول زندگی خود حداقل بر روی 250 نفر تاثیر میگذاریم. هر یک از انسان ها به نوعی مسئولیت رهبری و مدیریت دیگران را به عهده دارند. متاسفانه تحقیقات گویای این مطلب است که اکثر خانم ها تاثیر و اعتبار خود را دست کم می گیرند.
در امور منزل می توانید فرزندان خود را در تمیز کردن خانه مدیریت کنید و به آنها ارزشها و اخلاقیات را آموزش دهید. در محل کار نیز می توانید مردم را به خرید و فروش تشویق کنید و با حرف هایی که میزنید و کارهایی که انجام می دهید و با روشی که وظایف محوله خود را انجام می دهید بر روی دیگران تاثیر بگذارید.
بین شهرت و بزرگواری در مقوله مدیریت تفاوت فاحشی وجود دارد. شخصی مثل مدونا مشهور است اما مادر ترزا بزرگوار است. امروزه کمبود بسیار شدیدی به رهبران واقعی و بزرگ احساس می شود، کسانیکه صادق، قابل اعتماد، کامیاب و شایسته باشند و استانداردهای بالای اخلاقی را دارا باشند.
چه بخواهید یا نه، چه باور داشته باشید و یا خیر شما یک فرد تاثیر گذار هستید. مردم به عقاید شما توجه می کنند و اعمال خود را بر اساس آن پی ریزی می کنند. 8 اصل زیر به شما کمک می کند تا بتوانید تاثیر مطلوبی را بر روی دیگران ایجاد کنید.
1- آرزوی تغییر دنیا به مکان بهتری را داشته باشید- دامنه دید خود را افزایش دهید. چیزی را بخواهید که فراتر از توانایی هایتان است تا شما را به چالش وادارد. اگر تنها به زمان حال و به شخص خود توجه کنید و تمام مدت در پی جمع آوری مادیات و خوشگذرانی باشید، خیلی زود درگیر خواب غفت می شوید و احساس نارضایتی از زندگی به شما دست میدهد.
مدیریت به معنای کمک گرفتن از دیگران برای تبدیل رویاها به واقعیت می باشد. سعی کنید برای رسیدن به ارزش ها تلاش کنید. برای رویاهایتان از جان خود مایه بگذارید تا بتوانید با فکر کردن به آنها به وجد آیید.
2- توانایی های خود را شناسایی کنید- هر کدام از ما توانایی هایی داریم که با اتکا به آنها قادر به انجام کارهای بزرگی هستیم اما باید خلا موجود را با کمک گرفتن از افراد مجرب پر کنیم. برای بدست آوردن نتیجه بهتر سعی کنید با گروه کار کنید. باید از توانایی های خود بهره بگیرید و افراد گروه را بر اساس توانایی های شخصی شان گردهم آورید. خانواده شما هم می توانند به نوعی یک گروه محسوب شود. آیا شما به تک تک افراد خانواده در سنجش توانایی هایشان کمک می کنید؟
به عنوان عضوی از یک گروه و یا یک خانواده ، باید دیگر اعضا را مرتبا ملاقات کنید. اهداف خود را تعیین کنید و هر چند وقت یکبار آنرا مرور کنید تا نقطه تمرکز خود را از دست ندهید. اهداف بلند مدت و کوتاه مدت خود را تعیین کنید و عملکرد خود را در هر 2 تا 3 سال یکبار ارزیابی کنید تا با این کار انگیزه شما نیز افزایش یابد. شما باید هر کجا که لازم بود اعتبار خود را نیز گرو بگذارید، قدردان باشید و اطرافیانتان را نیز برای رسیدن به اهدافشان تشویق کنید.
3- تلاش برای بهترین ها- افراد تنها با توجه به رفتاری که در شما می بینند عمل می کنند پس اگر می خواهید در آنها تاثیر بگذارید تا به پله های بالاتر صعود کنند و بتوانید به عنوان مدیر موفقی شناخته شوید لازم است که نه تنها کارهای منطقی را انجام دهید بلکه باید آنها را به درستی نیز انجام دهید. اگر می خواهید چیزی را به دیگران یاد بدهید باید خود در ابتدا آن فاکتورها را رعایت کنید. رهبران پرتاثیر و با نفوذ می بایست همواره برای رسیدن به بهترین ها تلاش کنند.
4- مُصِر باشید- مادر ترزا یک زن مصمم بود. رمز موفقیت یک مدیر موفق در استقامت و پایداری خلاصه می شود. هیچ گاه میدان را ترک نکنید. شاید دوستان و دشمنان شما را اغوا کنند که از کار کردن دست بکشید اما نباید فریب آنها را بخورید و از مرحله به در شوید. سعی کنید همیشه ثابت قدم و مصمم باشید.
اگر می خواهید دنیا را عوض کنید باید پافشاری به خرج دهید. افراد با نفوذ زندگی خود را با تنبلی و راحتی سپری نمی کنند. آنها افرادی نیستند که استعداد های خاصی داشته باشند بلکه کسانی هستند که از اشتباهات خود درس گرفته، از زمین بلند می شوند و دوباره شروع به تلاش می کنند 5- مقاومت به خرج دهید- اگر مدیر هستید باید توانایی حل مشکلات را داشته باشید، گاهی این تصور غلط ایجاد می شود که باید به تنهایی به جنگ تمام مشکلات بروید و یا مثلا اگر مشکلی به وجود آمد پس ما قطعا در وجود خودمان دچار مشکل هستیم. اما واقعیت چیزی جز این است ما بدون توجه به اینکه مشکلات تا چه حد می توانند درد آور باشند باید مسئولیت آنها را به عهده بگیریم و در رفعشان از هیچ تلاشی مضایقه نکنیم. با فرار کاری از پیش نمی رود.
خیلی ساده است که در انتظار بنشینیم تا شخصی از راه برسد و تمام مشکلات ما را به یکباره حل کند. اما شما نباید صبر کنید تا دیگران به کمک شما بیایند، خوب است که از همین حالا خود را برای رویارویی با مشکلات آماده کنید. اگر بر روی کاری که انجام می دهید تسلط داشته باشید، لازم نیست در زمان بروز مشکلات به سوراخ موش پناه ببرید. تفاوتی که بین رهبران و پیروان وجود دارد همین توانایی مواجه شدن با مشکلات و حل آنها به وسیله اتخاذ تصمیمات مناسب می باشد.
6- یک الگوی مناسب باشید- واقعا جای تعجب دارد که بعضی از افراد خواهان مقام های بالایی هستند اما خواستار قبول مسئولیت نمی باشند. البته طبیعی است که بخواهید از مسولیت شانه خالی کنید، اما اگر می خواهید تاثیر پایدار و مثبتی را بر روی اطرافیان خود بگذارید باید ساعت های متمادی کار کنید. با کار کردن ثابت می کنید توانایی حل مشکلات و انتخاب مسیر درست را دارید. وظیفه یک مدیر خدمت کردن است حال چه در محیط خانه و چه در محل کار.
7- نیکخو باشید- روزنامه ایالتی ونکوور در یکی از شماره های خود منتشر کرد که هر انسان بالغ روزانه به طور متوسط 200 دروغ می گوید. این دروغ ها شامل هر چیزی می شوند: عذر خواهی به دلیل رفتار بد مثلا گفتن جمله ای شبیه به این" من اصلا قصد آزار تو را ندارم" و ... البته بر سر رقم مذکور اختلافاتی وجود دارد اما همه ما به خوبی می دانیم که خیلی کمتر از آنچه که باید و شاید صادق هستیم. اگر خودتان کاری را درست انجام نمیدهید، نباید انتظار داشته باشید که کارمندان و یا حتی فرزندانتان آنرا به درستی و بدون هیچ گونه خطا و اشتباهی انجام دهند. باید زندگی خود را بر اساس یک دستورالعمل اخلاقی قوی دنبال کنید و کلیه تصمیمات خود را بر پایه آن استوار نمایید.
رفتار خود را بر چه اساس پی ریزی می کنید؟ آیا برای خود استانداردهای اخلاقی تعیین کرده اید؟ آیا از عبارتی نظیر "من هیچ وقت چنین کاری را انجام نمی دهم" و یا "این گزینه برای من انتخاب مناسبی نیست" استفاده می کنید؟ اگر برای خود ارزش های اخلاقی قائل نیستید بهتر است همین حالا بنشینید و شروع به نوشتن آنها کنید. اگر برای خود معیار مشخصی نداشته باشید ممکن است در زمان مواجه شدن با وسوسه ها کاری انجام دهید که بعدها موجب پشیمانی ما شما شود.
8- خداوند را راهنمای خود قرار دهید- الیزلبت دال رییس اسبق صلیب سرخ آمریکا در یکی از مصاحبه های خود اظهار داشت: "برای من اتکا به یک نیروی فرا انسانی خیلی ارزشمند است." اگر بخواهم یک کار دشوار انجام دهم و یک تصمیم جدی بگیرم تنها به توانایی های شخصی خود اتکا نمی کنم بلکه تمام امور را به خدا واگذار می کنم.
درست 24 سال پیش بود که دریافتم نیازمند نیروی برتری هستم. اهدافم مرا راضی نگاه نمی داشتند و ارتباطاتم با افراد دیگر منجر به پر شدن خلا عاطفی من نمی شدند. در سن 36 سالگی بود که تصمیم گرفتم اداره کلیه امور زندگی خود را به دست خداوند بسپارم. او سرچشمه لایزال نیرویی بود که من طلب می کردم. همیشه با خود دعا می کردم که "پروردگارا مرا از همین حالا تا زمانی که مرگم فرا برسد راهنمایی کن."
الیور هلمز می گوید "چیزی که دارای اهمیت است این نیست که در کجا ایستاده ایم بلکه جهتی است که می خواهیم به سمت آن حرکت کنیم." می خواهید طی 5 سال آینده به کدام سمت حرکت کنید؟ 10 سال و یا 25 سال دیگر چطور؟ قصد دارید آن 250 نفری را که بر روی آنها تاثیر می گذارید با خود به کدام سمت بکشانید؟
شما نیز قادر به تغییر خود و دنیای اطرافتان می باشید به شرطی که اجازه دهید تا خداوند راهنمای شما باشد.
شما از این طریق به آرامشی که در جستجوی آن هستید می رسید و می توانید در زندگی خود تعادل برقرار کنید. هیچ کس به تنهایی کامل نیست اما هر یک از ما این فرصت را داریم تا با اتکا به خداوند زندگی خود را تکامل بخشیم.
شما در هر لحظه می توانید با اتکا به نیروی ایمان خود با خداوند ارتباط برقرار کنید. دعا کردن امر ساده ای است و تنها صحبت کردن با پروردگار می باشد. خداوند از درون قلب شما آگاه است. گفتارتان چندان مهم نیست چرا که خداوند با قلب شما عجین گشته است. در این قسمت برای شما یک دعای پیشنهادی داریم:
"پروردگارا می خواهم با تمام وجو خود تو را درک کنم، من نیاز خود را به درگاه تو آورده ام تو نیز درهای خود را بر روی من باز کن و به عنوان منجی مرا یاری ده. کنترل امور زندگی خود را به دستان توانای تو می سپارم باشد که گناهان مرا ببخشایی و مرا در زندگی هدایت کنی تا کسی شوم که تو می خواهی"
آیا این دعا آرزوهای قلبی شما را در بر نمی گیرد؟ شما می توانید همین حالا دعا را شروع کنید تا نیروهای غیبی همانطور که وعده داده شده است به کمک شما آید.
اگر می خواهید خداوند به زندگی شما وارد شود باید همواره از او سپاسگذار و قدردان باشید. او هیچ گاه شما را تنها نخواهد گذاشت. اگر خدای خود را بهتر بشناسید و بفهمید که تا چه حد شما را دوست می دارد آنگاه می توانید طعم حقیقی زندگی را بچشید. روانشناسی - روش های موفقیت - پرورش موفقیت - روی دیگران تاثیر گذار باشید |
|||
![]() |